پارت هشتاد

زمان ارسال : ۲۳۷ روز پیش

روی صندلی مقابل شیشه محکم زندان در انتظار آمدن پدرم به سر می‌‌بردم. نگاهم از دور به پدرم افتاد که داشت به سمتم می‌‌آمد. چقدر پیر شده بود و چقدر شکسته و غمگین!بغضم را فرو دادم و سعی کردم مانع ریزش اشکهایم شوم. هیچ وقت فکر نمی‌‌کردم که روزی پدر نازنینم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید